معنی فارسی prealliance
B2مرحلهای که قبل از تشکیل یک اتحاد انجام میشود.
The phase or actions taken before forming an alliance.
- NOUN
example
معنی(example):
بحثهای پیشاتحادی برای این معاهده مهم بودند.
مثال:
The prealliance discussions were important for the treaty.
معنی(example):
آنها جلسات پیشاتحادی برگزار کردند تا اهدافشان را هماهنگ کنند.
مثال:
They held prealliance meetings to align their goals.
معنی فارسی کلمه prealliance
:
مرحلهای که قبل از تشکیل یک اتحاد انجام میشود.