معنی فارسی preembodied

B1

پیشاپیش تجسم شده، به معنای تجسم کردن یا نمایش دادن مفهومی قبل از وقوع.

Something that has been represented or embodied in advance.

example
معنی(example):

تصاویر پیشاپیش تجسم شده او در نقاشی‌هایش واضح بود.

مثال:

Her preembodied visions were clear in her paintings.

معنی(example):

این ایده به اشکال مختلف توسط طراح پیشاپیش تجسم شده بود.

مثال:

The idea was preembodied in various forms by the designer.

معنی فارسی کلمه preembodied

: معنی preembodied به فارسی

پیشاپیش تجسم شده، به معنای تجسم کردن یا نمایش دادن مفهومی قبل از وقوع.