معنی فارسی preempting
B1اجتناب از مشکلات قبل از بروز آنها را توصیف می‌کند.
Taking actions to prevent potential problems
- verb
verb
معنی(verb):
To appropriate something (before someone else does).
معنی(verb):
To displace something, or take precedence over something.
معنی(verb):
To secure (land, etc.) by the right of preemption.
معنی(verb):
To make a preemptive bid at bridge.
example
معنی(example):
پیش‌دستی کردن بر روی مشکلات بالقوه می‌تواند در وقت صرفه‌جویی کند.
مثال:
Preempting potential issues can save time later.
معنی(example):
آنها با شفاف بودن بر هر گونه تردیدی پیش‌دستی می‌کنند.
مثال:
They are preempting any doubts by being transparent.
معنی فارسی کلمه preempting
:
اجتناب از مشکلات قبل از بروز آنها را توصیف می‌کند.
