معنی فارسی prefigurement
B2پیشدرآمد، وضعیت یا نشانهای که نشان میدهد چیزی در آینده چه شکلی خواهد داشت.
A representation or indication of something that is to come; a foreshadowing.
- NOUN
example
معنی(example):
نقشههای اولیه هنرمند پیشدرآمدی بر نقاشی نهایی بودند.
مثال:
The artist's early sketches were a prefigurement of the final painting.
معنی(example):
این پیشدرآمد داستان به خوانندگان کمک کرد تا مضامین اصلی را درک کنند.
مثال:
This prefigurement of the story helped readers understand the main themes.
معنی فارسی کلمه prefigurement
:
پیشدرآمد، وضعیت یا نشانهای که نشان میدهد چیزی در آینده چه شکلی خواهد داشت.