معنی فارسی prefoundation
B2پیشبنیاد، به معنای اساس یا پایهای که قبلاً ایجاد شده است.
A foundational basis established prior to further development.
- NOUN
example
معنی(example):
سازمان بر اساس یک پیشبنیاد قوی از اعتماد ساخته شده بود.
مثال:
The organization was built on a strong prefoundation of trust.
معنی(example):
او پیشبنیاد شغف خود را در دوران دانشجویی گذاشت.
مثال:
He laid the prefoundation for his career during his student years.
معنی فارسی کلمه prefoundation
:
پیشبنیاد، به معنای اساس یا پایهای که قبلاً ایجاد شده است.