معنی فارسی preintimated
B1چیزی را به طور غیرمستقیم اعلام کردن یا اشاره کردن قبل از زمان مقرر
Indicated or suggested something in advance or indirectly
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند پیشاپیش موضوع نمایشگاه بعدیاش را معرفی کرده بود.
مثال:
The artist had preintimated the theme of his next exhibition.
معنی(example):
او در طول جلسه، نگرانیهایش را به طور غیرمستقیم مطرح کرد.
مثال:
She preintimated her concerns during the meeting.
معنی فارسی کلمه preintimated
:
چیزی را به طور غیرمستقیم اعلام کردن یا اشاره کردن قبل از زمان مقرر