معنی فارسی premisory

B1

مربوط به یا بر اساس یک پیش‌فرض.

Relating to or based on a premise.

example
معنی(example):

طبیعت پیش‌فرض توافق‌نامه در جلسه روشن شد.

مثال:

The premisory nature of the agreement was clarified in the meeting.

معنی(example):

آنها دستورالعمل‌های پیش‌فرضی برای پروژه تعیین کردند.

مثال:

They established premisory guidelines for the project.

معنی فارسی کلمه premisory

: معنی premisory به فارسی

مربوط به یا بر اساس یک پیش‌فرض.