معنی فارسی premorbidly
B1به شرایطی اطلاق میشود که قبل از بیمار شدن فرد وجود داشته است.
Referring to the state of a person before the onset of disease.
- ADVERB
example
معنی(example):
پزشک بیمار را به صورت پرموردی ارزیابی کرد تا زمینه سلامت او را درک کند.
مثال:
The doctor assessed the patient premorbidly to understand the context of his health.
معنی(example):
درک به صورت پرموردی میتواند به تشخیص وضعیت کمک کند.
مثال:
Understanding premorbidly can help in diagnosing the condition.
معنی فارسی کلمه premorbidly
:
به شرایطی اطلاق میشود که قبل از بیمار شدن فرد وجود داشته است.