معنی فارسی premuddle
B1وضعیت یا مرحلهای که در آن ایدهها یا برنامهها به شکل نامرتب با هم ترکیب شدهاند.
A state or phase where ideas or plans are mixed together disorderly.
- NOUN
example
معنی(example):
پیشاختلاط ایدهها باعث شد که تمرکز کردن سخت شود.
مثال:
The premuddle of ideas made it hard to focus.
معنی(example):
قبل از رسیدن به نتیجه، ما یک پیشاختلاط از افکار داشتیم.
مثال:
We had a premuddle of thoughts before reaching a conclusion.
معنی فارسی کلمه premuddle
:
وضعیت یا مرحلهای که در آن ایدهها یا برنامهها به شکل نامرتب با هم ترکیب شدهاند.