معنی فارسی preobject
B1شیء یا موضوعی که قبل از موضوع اصلی معرفی میشود.
An object or concept introduced before the main object in discussion.
- NOUN
example
معنی(example):
یک پیشنهاد میتواند به عنوان یک پیششیء برای روشن کردن موضوع اصلی عمل کند.
مثال:
A suggestion can serve as a preobject to clarify the main topic.
معنی(example):
در نوشتن، یک پیششیء معمولاً به روشن کردن موضوع بحث کمک میکند.
مثال:
In writing, a preobject often helps set the stage for the argument.
معنی فارسی کلمه preobject
:
شیء یا موضوعی که قبل از موضوع اصلی معرفی میشود.