معنی فارسی prepractising

B1

فرآیند تمرین کردن قبل از زمان واقعی، عموماً برای آمادگی بهتر.

The action of practicing in advance.

example
معنی(example):

او برای ارائه خود در هفته آینده در حال تمرین قبلی است.

مثال:

She is prepractising for her presentation next week.

معنی(example):

آنها در حال تمرین قبلی حرکات جدید رقص هستند.

مثال:

They are prepractising the new dance moves.

معنی فارسی کلمه prepractising

: معنی prepractising به فارسی

فرآیند تمرین کردن قبل از زمان واقعی، عموماً برای آمادگی بهتر.