معنی فارسی prescriptively

B1

به صورت تجویزی، به شیوه‌ای که خواسته‌ها یا مقرراتی را تحمیل کند.

In a manner that prescribes or dictates rules or standards.

example
معنی(example):

راهنماها به صورت تجویزی نوشته شدند تا از سردرگمی جلوگیری کنند.

مثال:

The guidelines were written prescriptively to avoid confusion.

معنی(example):

او به طور تجویزی در مورد قوانین بازی صحبت کرد.

مثال:

She spoke prescriptively about the rules of the game.

معنی فارسی کلمه prescriptively

: معنی prescriptively به فارسی

به صورت تجویزی، به شیوه‌ای که خواسته‌ها یا مقرراتی را تحمیل کند.