معنی فارسی presidentially
B2به شکلی که مناسب یک رئیسجمهور باشد.
In a manner appropriate to a president.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a presidential way.
example
معنی(example):
موضوعات در طول کنفرانس به صورت ریاست جمهوری مطرح شد.
مثال:
The issues were addressed presidentially during the conference.
معنی(example):
او وضعیت را بهطور ریاست جمهوری مدیریت کرد و رهبری را نشان داد.
مثال:
He handled the situation presidentially, showing leadership.
معنی فارسی کلمه presidentially
:
به شکلی که مناسب یک رئیسجمهور باشد.