معنی فارسی pression

B1

فشار، به معنای نیرو یا نیرویی که بر یک جسم وارد می‌شود.

The state of being pressed; exertion of force upon an object.

example
معنی(example):

هنرمند احساس فشار قوی برای خوب عمل کردن داشت.

مثال:

The artist felt a strong pression to perform well.

معنی(example):

فشار، یا «پرسوین»، می‌تواند بر سلامت روان ما تأثیر بگذارد.

مثال:

Pressure, or pression, can affect our mental health.

معنی فارسی کلمه pression

: معنی pression به فارسی

فشار، به معنای نیرو یا نیرویی که بر یک جسم وارد می‌شود.