معنی فارسی presumptious
B2بدون حق و اخلاق از خود جرأت نشان دادن، بیاحترامی.
Overstepping due bounds; making assumptions without right.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ادعای اعتبار برای این کار از جانب او از روی بیحیایی بود.
مثال:
It was presumptuous of him to claim credit for the work.
معنی(example):
رفتار بیحیایی او همکارانش را ناراحت کرد.
مثال:
Her presumptuous behavior annoyed her colleagues.
معنی فارسی کلمه presumptious
:
بدون حق و اخلاق از خود جرأت نشان دادن، بیاحترامی.