معنی فارسی presumingly
B1به احتمال زیاد، به نظر میرسد که درست باشد.
Used to indicate that something is assumed to be true.
- ADVERB
example
معنی(example):
بهاحتمال قوی، او کسی است که گلدان را شکست.
مثال:
Presumingly, he is the one who broke the vase.
معنی(example):
بهاحتمال قوی، او به مهمانی دعوت شده بود.
مثال:
She was presumingly invited to the party.
معنی فارسی کلمه presumingly
:
به احتمال زیاد، به نظر میرسد که درست باشد.
