معنی فارسی presystematically
B1بهطور پیشسیستماتیک، بهروشی که قبل از تعریف یک سیستم مشخص آغاز شود.
In a manner that is not yet systematically organized.
- ADVERB
example
معنی(example):
دادهها بهطور پیشسیستماتیک جمعآوری شدند تا انعطافپذیری را تضمین کنند.
مثال:
The data was collected presystematically to ensure flexibility.
معنی(example):
ما ترجیح دادیم که نتایج را بهطور پیشسیستماتیک تحلیل کنیم.
مثال:
We preferred to analyze the results presystematically.
معنی فارسی کلمه presystematically
:
بهطور پیشسیستماتیک، بهروشی که قبل از تعریف یک سیستم مشخص آغاز شود.