معنی فارسی pretensed
B1تحمیلی، حالتی که شخص خود را به گونهای میکند که انگیزههای واقعی او در پس پرده پنهان است.
Having a false or artificial appearance, especially in expression.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بازیگر در صحنه احساسی به نظر میرسید که خود را تحمیل کرده است.
مثال:
The actor appeared pretensed during the emotional scene.
معنی(example):
در جلسه، رفتار تحمیلشده او واضح بود.
مثال:
In the meeting, his pretensed demeanor was obvious.
معنی فارسی کلمه pretensed
:
تحمیلی، حالتی که شخص خود را به گونهای میکند که انگیزههای واقعی او در پس پرده پنهان است.