معنی فارسی priestdom

B1

مجموعه اختیارات و مسئولیت‌های یک کشیش.

The state or condition of being a priest; the office of the priest.

example
معنی(example):

مفهوم کشیشی در طول قرن‌ها دچار تغییرات زیادی شده است.

مثال:

The concept of priestdom has evolved over centuries.

معنی(example):

او یک روز آرزو داشت که به مقام کشیشی برسد.

مثال:

He aspired to reach the priestdom one day.

معنی فارسی کلمه priestdom

: معنی priestdom به فارسی

مجموعه اختیارات و مسئولیت‌های یک کشیش.