معنی فارسی princedoms
B1جمع کلمهٔ پرنسدوم که به وضعیت یا قلمرو چندین پرنس اشاره دارد.
Plural of principality; multiple domains ruled by princes.
- NOUN
example
معنی(example):
این منطقه روزگاری به چندین پرنسدوم تقسیم شده بود.
مثال:
The region was once divided into several princedoms.
معنی(example):
از نظر تاریخی، پرنسدومها نقش مهمی در سیاستهای پادشاهی داشتند.
مثال:
Historically, the princedoms played a significant role in the kingdom's politics.
معنی فارسی کلمه princedoms
:
جمع کلمهٔ پرنسدوم که به وضعیت یا قلمرو چندین پرنس اشاره دارد.