معنی فارسی principes
B1اصول، قوانین یا مقاصد بنیادین که بر فعالیت‌های خاصی حاکم هستند.
Fundamental truths or propositions that serve as the foundation for a system of belief or behavior.
- NOUN
example
معنی(example):
اصول دموکراسی برای جامعه ما اساسی است.
مثال:
The principes of democracy are foundational to our society.
معنی(example):
او در دانشگاه اصول مختلف فلسفه را مطالعه کرد.
مثال:
He studied various principes of philosophy in college.
معنی فارسی کلمه principes
:
اصول، قوانین یا مقاصد بنیادین که بر فعالیت‌های خاصی حاکم هستند.
