معنی فارسی principiant

B1

شخصی که در زمینه‌ای جدید و در حال یادگیری است.

A beginner or novice in a particular field or subject.

example
معنی(example):

به عنوان یک تازه‌کار در این زمینه، او مشتاق یادگیری است.

مثال:

As a principiant in the field, she is eager to learn.

معنی(example):

تازه‌کار تلاش کرد اما پتانسیل بالایی را نشان داد.

مثال:

The principiant struggled but showed great potential.

معنی فارسی کلمه principiant

: معنی principiant به فارسی

شخصی که در زمینه‌ای جدید و در حال یادگیری است.