معنی فارسی principly

B1

به‌طور عمده، به‌طور اصلی یا در درجه اول.

Mainly or primarily.

example
معنی(example):

او عمدتاً به مسائل اخلاقی مشغول است.

مثال:

She is principly concerned with ethical issues.

معنی(example):

گزارش عمدتاً بر تأثیرات محیطی متمرکز است.

مثال:

The report is principly focused on environmental impacts.

معنی فارسی کلمه principly

: معنی principly به فارسی

به‌طور عمده، به‌طور اصلی یا در درجه اول.