معنی فارسی prink

B1

جلا دادن، افزودن براقیت یا درخشش به یک چیز.

To give a slight shine or touch of color.

verb
معنی(verb):

To give a wink; to wink.

example
معنی(example):

او به گل‌ها کمی جلا داد تا درخشان شوند.

مثال:

She gave the flowers a little prink to make them shine.

معنی(example):

با یک جلا از رژ لبش، او آماده بود تا برود.

مثال:

With a prink of her lipstick, she was ready to go.

معنی فارسی کلمه prink

: معنی prink به فارسی

جلا دادن، افزودن براقیت یا درخشش به یک چیز.