معنی فارسی prinkle
B1پرینکل، به درخشندگی یا نورهای نازک و کوچک که معمولاً قابل رؤیت هستند اشاره دارد.
A soft or slight gleaming or twinkling light.
- NOUN
example
معنی(example):
من درختان را دیدم که نور از بین آنها درخشش میزد.
مثال:
I saw the prinkle of light through the trees.
معنی(example):
در شب، درخشش ستارهها قابل مشاهده بود.
مثال:
The prinkle of stars was visible in the night sky.
معنی فارسی کلمه prinkle
:
پرینکل، به درخشندگی یا نورهای نازک و کوچک که معمولاً قابل رؤیت هستند اشاره دارد.