معنی فارسی pristinely
C1به شکلی بینقص و کاملا خالص، بدون آسیب یا تغییر.
In a pure and immaculate manner; perfectly preserved or executed.
- ADVERB
example
معنی(example):
جنگل به طور بینظیری دستنخورده از دست انسانها بود.
مثال:
The forest was pristinely untouched by human hands.
معنی(example):
مقاله نوشته شده به طور بینظیر او، داوران را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
Her pristinely written essay impressed the judges.
معنی فارسی کلمه pristinely
:
به شکلی بینقص و کاملا خالص، بدون آسیب یا تغییر.