معنی فارسی proficiently
B2به شکل ماهرانه و با تسلط انجام دادن یک کار.
Done with skill and competence.
- ADVERB
example
معنی(example):
او مسائل ریاضی را به طور ماهرانه حل کرد.
مثال:
He solved the math problems proficiently.
معنی(example):
او به طرز ماهرانهای انگلیسی صحبت میکند که ارتباطات را آسان میکند.
مثال:
She speaks English proficiently, making communication easy.
معنی فارسی کلمه proficiently
:
به شکل ماهرانه و با تسلط انجام دادن یک کار.