معنی فارسی prohibitorily
B1قید برای توصیف وضعیتی که در آن محدودیتهای جدی و شدیدی اعمال میشود.
In a manner that prohibits or imposes restrictions.
- ADVERB
example
معنی(example):
قوانین به قدری سختگیرانه و ممنوعیتآمیز بود که گزینههای همه را محدود کرد.
مثال:
The rules were prohibitorily strict, limiting everyone's options.
معنی(example):
هزینههای فوقالعاده زیاد باعث ترس از درخواستدهندگان احتمالی شد.
مثال:
The prohibitorily high fees frightened away potential applicants.
معنی فارسی کلمه prohibitorily
:
قید برای توصیف وضعیتی که در آن محدودیتهای جدی و شدیدی اعمال میشود.