معنی فارسی prolixly
B1بهطور طولانی و بیمورد گفته شده.
In a manner that is verbose or wordy.
- ADVERB
example
معنی(example):
او مسائل را بهصورت طولانی توضیح میدهد که میتواند شنوندگان را گیج کند.
مثال:
He explains things prolixly, which can confuse listeners.
معنی(example):
مستند بهصورت طولانی روایت شد و توجه حضار را از دست داد.
مثال:
The documentary was prolixly narrated, losing the audience's attention.
معنی فارسی کلمه prolixly
:
بهطور طولانی و بیمورد گفته شده.