معنی فارسی promiseproof
B1حالت یا ویژگی عدم وجود وعده.
Free from promises or commitments; not bound by agreements.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او متعهد بود که هیچ وعدهای ندهد و از همه تعهدات دوری کند.
مثال:
He was determined to be promiseproof, avoiding all commitments.
معنی(example):
زیستن به شیوهای بدون وعده به او کمک کرد تا آزاد بماند.
مثال:
Living in a promiseproof way helped her stay free.
معنی فارسی کلمه promiseproof
:
حالت یا ویژگی عدم وجود وعده.