معنی فارسی promiseless
B1بدون وعده و قول، در زمینههایی که انتظار به رضایتها وجود ندارد.
Free from promises; not involving commitments.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او زندگی بدون وعدهای داشت و بر روی شغلش متمرکز بود.
مثال:
He lived a promiseless life, focused on his career.
معنی(example):
یک محیط بدون وعده میتواند به تقویت روابط قوی کمک کند.
مثال:
A promiseless environment can help foster strong relationships.
معنی فارسی کلمه promiseless
:
بدون وعده و قول، در زمینههایی که انتظار به رضایتها وجود ندارد.