معنی فارسی pronging
B1عمل دندانهگذاری به وارد کردن یا قرار دادن دندانهها در اشیاء یا مواد اشاره دارد.
The act of inserting prongs to secure or hold something in place.
- verb
verb
معنی(verb):
To pierce or poke with, or as if with, a prong
example
معنی(example):
دندانهگذاری پارچه به ثابت نگهداشتن لایهها کمک میکند.
مثال:
Pronging the fabric will help secure the layers together.
معنی(example):
او در حال دندانهگذاری گلها در چیدمان است.
مثال:
He is pronging the flowers into the arrangement.
معنی فارسی کلمه pronging
:
عمل دندانهگذاری به وارد کردن یا قرار دادن دندانهها در اشیاء یا مواد اشاره دارد.