معنی فارسی proslyting

B1

تبلیغ برای تغییر دین یا مذهب دیگران، به ویژه در زمینه مذهب.

The act of attempting to convert people to another religion or belief.

example
معنی(example):

مبلغ‌ها در محله ما در حال موعظه هستند.

مثال:

The missionaries are proselyting in our neighborhood.

معنی(example):

او تابستان را در کشورهای مختلف به موعظه پرداخت.

مثال:

He spent the summer proselyting in different countries.

معنی فارسی کلمه proslyting

: معنی proslyting به فارسی

تبلیغ برای تغییر دین یا مذهب دیگران، به ویژه در زمینه مذهب.