معنی فارسی psychomachy
B1نبرد روانی، در ادبیات به کشمکشهای درون شخصیتی اشاره دارد که بین خیر و شر وجود دارد.
A conflict or struggle within the psyche, often representing moral battles.
- NOUN
example
معنی(example):
داستان نبردی روانشناختی بین خیر و شر را به تصویر کشید.
مثال:
The story depicted a psychomachy between good and evil.
معنی(example):
در ادبیات، نبرد روانشناسی نمایانگر مشکلات درونی یک شخصیت است.
مثال:
In literature, psychomachy represents the internal struggles of a character.
معنی فارسی کلمه psychomachy
:
نبرد روانی، در ادبیات به کشمکشهای درون شخصیتی اشاره دارد که بین خیر و شر وجود دارد.