معنی فارسی puffiness
B1ورم، افزایش حجم یا برجستگی در یک ناحیه از بدن یا شیء.
Swelling or increased volume in a specific area of the body or object.
- NOUN
example
معنی(example):
او بعد از گریه، ورم را در اطراف چشمانش متوجه شد.
مثال:
She noticed puffiness around her eyes after crying.
معنی(example):
پف کردن کیک آن را خوشمزه نشان میداد.
مثال:
The puffiness of the cake made it look delicious.
معنی فارسی کلمه puffiness
:
ورم، افزایش حجم یا برجستگی در یک ناحیه از بدن یا شیء.