معنی فارسی pulsatively
B1به شکل تپشی، به نوعی بیان یا نوع حرکتی اطلاق میشود که به طور مداوم و با ریتم انجام میشود.
In a rhythmic manner, characterized by pulses.
- ADVERB
example
معنی(example):
موسیقی به صورت تپشی نواخته شد و جوی پرشور ایجاد کرد.
مثال:
The music played pulsatively, creating a lively atmosphere.
معنی(example):
او به صورت تپشی صحبت کرد و نکات اصلیاش را تأکید کرد.
مثال:
He spoke pulsatively, emphasizing his main points.
معنی فارسی کلمه pulsatively
:
به شکل تپشی، به نوعی بیان یا نوع حرکتی اطلاق میشود که به طور مداوم و با ریتم انجام میشود.