معنی فارسی pummelled

B1

به معنای ضربه زدن به چیزی به شدت و مکرر در زمان گذشته.

The past tense of pummel; hit repeatedly.

verb
معنی(verb):

To hit or strike heavily and repeatedly.

مثال:

Rain pummeled the roof.

example
معنی(example):

موج‌ها در طول طوفان به ساحل کوبیده شدند.

مثال:

The waves pummelled the shore during the storm.

معنی(example):

او متکاها را به کاناپه می‌کوبید.

مثال:

He pummelled the couch with pillows.

معنی فارسی کلمه pummelled

: معنی pummelled به فارسی

به معنای ضربه زدن به چیزی به شدت و مکرر در زمان گذشته.