معنی فارسی puncticulate

B1

نقاط‌نقطه‌ای؛ به معنی وجود نقاط ریز و مشخص بر روی یک سطح.

Having small, punctate marks or features; dotted.

example
معنی(example):

سطح تحت میکروسکوپ به عنوان نقاط‌نقطه‌ای توصیف شد.

مثال:

The surface was described as puncticulate under the microscope.

معنی(example):

ویژگی‌های نقاط‌نقطه‌ای می‌تواند نشانه‌ای از یک وضعیت خاص باشد.

مثال:

Puncticulate features can be indicative of a certain condition.

معنی فارسی کلمه puncticulate

: معنی puncticulate به فارسی

نقاط‌نقطه‌ای؛ به معنی وجود نقاط ریز و مشخص بر روی یک سطح.