معنی فارسی pungle

B1

پرداخت کردن، به ویژه به عنوان یک عمل ناخواسته.

To pay or contribute money, especially reluctantly.

example
معنی(example):

او مجبور شد مقداری پول برای بلیط‌های کنسرت بپردازد.

مثال:

He had to pungle up some cash for the concert tickets.

معنی(example):

به معنای pungle پرداخت یا دادن پول است، اغلب با بی‌میلی.

مثال:

To pungle means to pay or give money, often reluctantly.

معنی فارسی کلمه pungle

: معنی pungle به فارسی

پرداخت کردن، به ویژه به عنوان یک عمل ناخواسته.