معنی فارسی pustulous

B1

دارای جوش یا برآمدگی‌های پر از چرک، معمولاً در توصیف عفونت‌های پوستی یا امراض گیاهی.

Characterized by the presence of pustules; often used in the context of diseases.

example
معنی(example):

دانشمند اشکال پُرسُوُلُس را زیر میکروسکوپ مطالعه کرد.

مثال:

The scientist studied the pustulous forms under a microscope.

معنی(example):

او رشدهای پُرسُوُلُس را بر روی برگ‌های گیاه مشاهده کرد.

مثال:

He noticed pustulous growths on the plant's leaves.

معنی فارسی کلمه pustulous

: معنی pustulous به فارسی

دارای جوش یا برآمدگی‌های پر از چرک، معمولاً در توصیف عفونت‌های پوستی یا امراض گیاهی.