معنی فارسی put into

B1

به معنای وارد کردن یا قرار دادن در شرایط یا موقعیت خاصی.

To place something into a specific state or condition.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت هر چیزی که یاد گرفته است را به کار ببندد.

مثال:

He decided to put into practice everything he learned.

معنی(example):

شما باید برنامه‌تان را به عمل درآورید.

مثال:

You should put into action your plan.

معنی فارسی کلمه put into

: معنی put into به فارسی

به معنای وارد کردن یا قرار دادن در شرایط یا موقعیت خاصی.