معنی فارسی puting
B1عمل قرار دادن یا مرتب کردن چیزها.
The act of placing or organizing things.
- VERB
example
معنی(example):
او همه چیز را به حالت مرتب برمیگرداند.
مثال:
She is puting everything back in order.
معنی(example):
ما قطعهها را کنار هم میچینیم تا معما را حل کنیم.
مثال:
We are puting the pieces together to solve the puzzle.
معنی فارسی کلمه puting
:
عمل قرار دادن یا مرتب کردن چیزها.