معنی فارسی puzzlingly
B2بهطرز گیجکننده، به شکلی که منجر به سردرگمی یا سوال شود.
In a way that is confusing or bewildering.
- ADVERB
example
معنی(example):
جادوگر تهمت سختی را به طرز گیجکنندهای اجرا کرد.
مثال:
The magician performed a puzzlingly difficult trick.
معنی(example):
او به طرز گیجکنندهای به او نگاه کرد و حرفهایش را درک نکرد.
مثال:
She looked at him puzzlingly, not understanding his words.
معنی فارسی کلمه puzzlingly
:
بهطرز گیجکننده، به شکلی که منجر به سردرگمی یا سوال شود.