معنی فارسی pygmyish
B1شاید به خصوصیت یا ویژگیهای مرتبط با مینیاتوری اشاره داشته باشد.
Having qualities that resemble or are characteristic of pygmies.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سبک هنرمند تا حدودی مینیاتوری است و سادگی واضحی را منعکس میکند.
مثال:
The artist's style is somewhat pygmyish, reflecting a distinct simplicity.
معنی(example):
رویکرد مینیاتوری او به هنر بر مینیمالیسم تأکید دارد.
مثال:
Her pygmyish approach to art emphasizes minimalism.
معنی فارسی کلمه pygmyish
:
شاید به خصوصیت یا ویژگیهای مرتبط با مینیاتوری اشاره داشته باشد.