معنی فارسی quakingly

B1

به طور لرزانی، به شکلی که نشان‌دهنده ترس یا عصبی بودن باشد.

In a manner characterized by trembling or shaking, often due to fear or nervousness.

example
معنی(example):

او به طرز لرزان صحبت کرد و عصبی بودنش را نشان داد.

مثال:

She spoke quakingly, showing her nervousness.

معنی(example):

او به طرز لرزان به سمت صحنه رفت تا سخنرانی‌اش را بدهد.

مثال:

He quakingly approached the stage to give his speech.

معنی فارسی کلمه quakingly

: معنی quakingly به فارسی

به طور لرزانی، به شکلی که نشان‌دهنده ترس یا عصبی بودن باشد.