معنی فارسی quambied

B1

چرخیدن یا حرکت کردن به صورت بی‌هدف و آزاد، به ویژه به طور غیررسمی.

To move around aimlessly or casually.

example
معنی(example):

سگ در حیاط به اطراف می‌چرخید و هر گوشه‌ای را کاوش می‌کرد.

مثال:

The dog quambied around the yard, exploring every corner.

معنی(example):

وقتی که او در جنگل می‌چرخید، برگ‌های جالبی جمع‌آوری کرد.

مثال:

As she quambied through the forest, she collected interesting leaves.

معنی فارسی کلمه quambied

: معنی quambied به فارسی

چرخیدن یا حرکت کردن به صورت بی‌هدف و آزاد، به ویژه به طور غیررسمی.