معنی فارسی quambying

B1

عمل چرخیدن یا حرکت کردن به صورت بی‌هدف.

The act of moving around aimlessly or casually.

example
معنی(example):

کودک در پارک در حال چرخیدن، خندیدن و بازی کردن بود.

مثال:

The child was quambying in the park, laughing and playing.

معنی(example):

آنها بعدازظهر را در کنار رودخانه می‌چرخیدند.

مثال:

They spent the afternoon quambying by the river.

معنی فارسی کلمه quambying

: معنی quambying به فارسی

عمل چرخیدن یا حرکت کردن به صورت بی‌هدف.