معنی فارسی quasky
B1ظاهر یا احساس آسمانی که به نوعی غیرمعمول و عجیب به نظر میرسد.
Referring to a sky that has an unusual or extraordinary quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آسمان به نظر شبهآسمانی میرسید، با ترکیبی از رنگهای روشن.
مثال:
The sky looked quasky, with a blend of bright colors.
معنی(example):
در افق، در غروب آفتاب یک ظاهر شبهآسمانی وجود داشت.
مثال:
On the horizon, there was a quasky appearance at sunset.
معنی فارسی کلمه quasky
:
ظاهر یا احساس آسمانی که به نوعی غیرمعمول و عجیب به نظر میرسد.