معنی فارسی quassation
B1شکستن، عملی که در آن مادهای به اجزای کوچکتر تقسیم میشود.
The act of breaking or reducing something to smaller parts.
- NOUN
example
معنی(example):
شکستن ماده خواص آن را فاش کرد.
مثال:
The quassation of the substance revealed its properties.
معنی(example):
شکستن در طول واکنش شیمیایی مشاهده میشود.
مثال:
Quassation is observed during the chemical reaction.
معنی فارسی کلمه quassation
:
شکستن، عملی که در آن مادهای به اجزای کوچکتر تقسیم میشود.