معنی فارسی quenchlessly
B1بیوقفه، به حالتی که بدون خستگی یا توقف انجام شود.
In a manner that does not stop or yield to fatigue.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بیوقفه کار کرد تا پروژه را تمام کند.
مثال:
He worked quenchlessly until he completed the project.
معنی(example):
او به طور بیوقفه مطالعه کرد، تحت تأثیر علاقهاش به دانش.
مثال:
She studied quenchlessly, driven by her passion for knowledge.
معنی فارسی کلمه quenchlessly
:
بیوقفه، به حالتی که بدون خستگی یا توقف انجام شود.